💙blue eyes💙
| ♡ 𝒱𝒾𝑜𝓁𝑒𝓉♡
پارت 6
ادامــــــــــــــــــــــــــــــــــه
سلام ❤
پارت جدید 💙
پارت ⁶ 💚
شرط نداره 💛
چون یکم دیر میشه 🧡
راستش زیاد دیر میشه 💜
اگه شد لایک و کامنت رو به ⁵ برسونید 🖤
الیا :
ادرین همه چیز رو برای تعریف کرد .
عصبانی بودم . . .
ناراحت بودم ...
ادرین رو کنار زدم و رفتم پایین .مرینت نبود . رفته بود . ادرین هم اومد . شروع
کرد به حرف زدن : من متاسفم . واقـ... رفتم بالا توی اتاقم .
تام :
مرینت رفته بود خونه ی دوستش ، زویی هم
همینطور . پس
دست به کار شدم و رفتم بیرون . رفتم خونه ای
که برنامه داشتم . وقتی که
رفتم ، همونطور که میدونستم ، با 👙دم در ایستاده بود و ارایش
غلیظی کرده بود . من این کار رو میکنم چون وقتی همسرم ، سابین ، فوت کرد ، دیگه نتونستم رابطه ی 👙💦💜 داشته باشم . رفتم داخل و ...